عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان هنر خوشنویسی و آدرس khasteh100.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 11
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 4
:: بازدید هفته : 7
:: بازدید ماه : 7
:: بازدید سال : 123
:: بازدید کلی : 5476

RSS

Powered By
loxblog.Com

آرزوهاي دست يافتني
سه شنبه 2 تير 1394 ساعت 9:54 | بازدید : 191 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )

خواهم رفت ، همه آرزوهايم و حسرتهايم را به يادگار خواهم گذاشت 

كه اشك غم بر من ببارند چون ادم ها ياد گرفته اند در نبود كسي مدح

كسي را بكنند خواهم مرد تا همه بفهمند كه چه بودم ، هيچ از دنيا و 

آدمهايش نخواستم اما وجودم را به هر گوشه اي انداختند و مرا در اين 

سيلاب تنهايي تنها گذاشتند 

آخر اي خداي مهربان با چه زباني بگويم خسته ام

دنيا برايم تنگ است و احساس مي كنم ديگر وقت رفتن است به جايي

كه نميدانم كجاست و اما ميدانم هر چه هست از اين دنيايي كه دارم 

بهتر است 

دويدم و نديدم آنچه را كه مي خواستم برسم و ببينم خدايا حتي خودت 

دستانم را رها كردي و تنهاي تنهاي تنهاتر شدم 

خدايا منتظر چه  و كه هستم نمي دانم جاي خالي هيچ كس را در

هيچ جاي دلم ديگر احساس نمي كنم چون ديگر جايي نگذاشتند كه 

براي كسي بماند و بيايد و بماند ، آه اي خدا غريب و تنها در اين غربت

چه كنم و به كجا بروم


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 1:12 | بازدید : 172 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 1:12 | بازدید : 143 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )

خستم ......


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 1:11 | بازدید : 189 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 1:11 | بازدید : 190 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 1:11 | بازدید : 199 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 1:10 | بازدید : 251 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دلم تنگ است ....
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 1:7 | بازدید : 307 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )

 

 

دلم تنگ است 

دلم میسوزد از باغی که میسوزد 

نه بیداری ، نه دیداری، نه دستی از سر یاری 

مرا آشفته میدارد چنین آشفته بازاری 

تمام عمر بستیم و شکستیم، بجز بار پشیمانی نبستیم 

جوانی را سفر کردیم تا مرگ نفهمیدیم بدنبال چه هستیم 

عجب آشفته بازاریست دنیا،عجب بیهوده تکراریست دنیا 

میان آنچه باید باشد و نیست ، عجب فرسوده دیواریست دنیا 

چه رنجی از محبت ها کشیدیم ، برهنه پا به تیغستان دویدیم 

نگاهی آشنا در این همه جمع ، ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم 

سبکباران ساحل ها ندیدند،به دوش خستگان باریست دنیا 

مرا در موج حسرتها رها کرد، عجب یار وفاداریست دنیا 

عجب آشفته بازاریست دنیا، عجب بیهوده تکراریست دنیا 

میان آنچه باید باشد ونیست ، عجب فرسوده دیواریست دنیا...


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
راز رسيدن
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 1:3 | بازدید : 205 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )

درخت انار عاشق شد،گل داد،سرخ سرخ.
گلها انار شد،داغ داغ.هر اناری هزارتا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند،دانه ها توی انار جا نمی شدند.
انار کوچک بود .دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید...
خدا گفت:
"راز رسیدن فقط همین بود.
کافی است انار دلت ترک بخورد."


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
بگو سيب
شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 1:0 | بازدید : 309 | نوشته ‌شده به دست امیدخان | ( نظرات )

گفتـی سیب ...

و لبانت برایلبخندیگشوده شد

چیک چیک !

اولین تصویر

در روحم 

تصویرمیوه ممنوعه ایبود که از میان

لبان به سرخی سیبت 

خارج شد!

من نه فرشته ام

و نه شیطان...

من آدمی هستم که

می فهمم لبخندت بهشتی از سیب به پا خواهد کرد

پس می خندم که بگویم :سیب!!

لبخند تو را چند صباحی ست ندیدم ای خانه ات آباد بگو سیب...


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد